به گزارش مشرق، متن یادداشت عباس سلیمی نمین دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران باعنوان " انصاف؛ گمشده تعاملات سیاسی" به شرح ذیل می باشد:
"انصاف سیاسی" گمشده تعاملات، رقابتها و به طور کلی سیاستورزی امروزین ماست؛ البته این بدان معنی نیست که در طیفهای مختلف شخصیتهای منصف یافت نمیشوند، بلکه باید به تلخی اذعان داشت فضاسازیها و جهتدهیها به منازعات و چالشها در کنترل افرادی درآمده که فرصت را از پایبندان به مبانی اخلاقی در عرصه سیاست میگیرد و آنان را به حاشیه میراند.
باید توجه داشت که دو قشر سد راه توسعهیافتگی فرهنگی میشوند؛ آنان که سراسر همه حسن مجریان و سیاستمداران را میبینند( متملقان) و آنان که جملگی قبح نیروهای خدوم را بازتاب میدهند( سیاهنمایان).
به عبارت دیگر دوستان نادان یا دوستنمایان منفعتجو در ستایشهای غلوآمیز از صاحبمنصبان موجب دیده نشدن ضعفها میشوند که این زمینه سقوط را فراهم میسازد و سیاهنمایان نیز با بزرگنمایی برخی مشکلات و نادیده گرفتن خدمات مسئولان خدوم و دلسوز، آنان را از چشم جامعه میاندازند، عرصه برای ورود طیفی بیگانه با منافع مردم باز شود.
در حالی که مخالفان دانا و منصف کسانی اند که ضمن اذعان به قوتها، ضعفها را فارغ از اهداف و منافع شخصی یا گروهی به طور مستند عرضه میدارند و این عامل رشد و تعالی برای هر دو سو یعنی نقد شونده و منتقد میشود.
یعنی از یک سو نقد منصفانه با مقاومت کمتری پذیرفته میشود و از سوی دیگر منتقد که با مطالعه و تحقیق به طرح ایراد و ضعفی میپردازد زمینه رشد کارشناسی خود را نیز فراهم میسازد. کما اینکه شاعر به درستی در این ارتباط میگوید: دشمن دانا بلندت میکند/ بر زمینت میزند نادان دوست.
اما به طور مضاعف باید بابت حال و روز فضای سیاسی امروز کشور متأسف بود که نه از نعمت دوستان عاقل چندانی برخوردار است و نه از موهبت منتقدان منصف.
بیان این مقدمه را از آن رو ضروری دیدم تا به نوع بدرقه یک مدیر اجرایی کارآمد که منشأ خدمات بزرگ و ماندگاری در تهران بوده (و البته بدون ضعف نیز نبوده) نظری افکنم. "شهردار"ی که 12 سال کلان شهر تهران را مدیریتی شایسته کرد، با دشمنیها و تخریبهای گسترده و غیرمنصفانه دو دولت غیرهمگون مواجه بود.
یعنی هم آقای احمدی نژاد و حلقه نزدیک به وی این مدیر و نوع مدیریتش را برای منافع گروهی خویش خطری جدی میپنداشتند و هم دولت آقای روحانی و نیروهای کارگزار احاطه کننده وی.
این که چرا اطرافیان رئیس دولت دهم- که با تملقهای بعضاً مشمئزکننده، آقای احمدی نژاد را تا به عرش بالا میبردند- هیچ قوتی را در آقای قالیباف نمیدیدند بحث مستقلی میطلبد، اما آن چه در این مختصر مدنظر است تبعات منفی این عداوتها برخود این نیروها و شخص رئیسجمهور دهم بود.
وقتی صاحب منصبی رقبایش را هیچ ببیند طبعاً بر کارکردش نیز تأثیر چشمگیری میگذارد، که گذاشت و انسان مغرور از خود بی خود شدهای را از عرش به فرش کوبید. هدایتکنندگان دولت دوازدهم یعنی همان کارگزاران نیز از همان ابتدای روی کار آمدن، شهردار تهران را برای خود رقیبی جدی و قوی یافتند و با تمام توان در صدد تخریب وی برآمدند.
قطعاً اگر مدیر متحولکننده زیرساختهای تهران کارنامه جذاب و ملموسی در اختیار نمیداشت چنین برنامهریزی گستردهای به منظور تخریبش هرگز ضرورت نداشت.
مهارتها و سرمایههای مصروف در انتخابات و غلبه" فضای سیاستبازی"بر" فضای کار و خدمت" مدیری را از گسترش سطح خدمترسانی به کل جامعه ایران بازداشت، اما این تخریبها بیش از همه متوجه جریانی خواهد شد که امروز قوه مجریه و مدیریت کلان شهر تهران را به کف آورده است.
حتی اگر تجربه دولت دهم را در پیش روی نداشتیم با شناخت نیروهای کارگزاران که انگیزه چندانی برای کار ایثارگرانه در آنها نمیتوان سراغ گرفت آیا سیاهنماییها موجب نخواهد شد مدیران جدید تلاش خود را در حد معمول نیز دنبال نکنند؟ اگر کارنامه واقعی آقای قالیباف توسط کارگزاران به رسمیت شناخته میشد مدیر منتخب آنان مجبور میشد تا با فعالیتی مؤثر به اثبات توانمندیهایش بپردازد، اما وقتی بهدروغ او را وارث شهری سوخته تبلیغ میکنیم عملاً بهانهای برای تنآسایی و سستی که عمدتاً بر این طیف حاکم است برای وی فراهم ساختهایم.
واقعیتها برای همیشه با تبلیغات ماهرانه و هنرمندانه در پس ابرها و غبارهای سیاسی باقی نخواهد ماند، کما اینکه با بروز اولین اختلافات میان نیروهای اصلاحطلب، نیروهای منصف این طبقه فرصت یافتند تا بر بخشی از خدمات ماندگار شهر تهران هرچند به صورت دیرهنگام صحه گذارند.
جناب آقای موسوی خوئینیها در پیامی به مسئولان جدید میگوید: "مایلم با عرض پوزش مطلبی را یادآور شوم و آن این است که لطف بفرمایید و برخلاف آنچه در ماههای گذشته در برخی محافل و در بعضی رسانهها رواج داشته است، جنابعالی سنت حسنهای را که درخورِ شأن و شخصیت شماست در پیش بگیرید.
در ماههای گذشته، اینجا وآنجا، همۀ سخنها بر سر این بوده است که شهرداری در گذشته چه مشکلاتی به وجود آورده است و چه گرفتاریهایی را به ارث گذاشته است و ... بنده اطلاعات لازم را برای داوری دربارۀ آنچه گفته میشد و یا گفته میشود ندارم، اما در سالهای گذشته، تهران را هر سال آبادتر از سال قبل دیدهام. سالها پیش بنده از یکی از دوستان مشترک، که قطعاً جنابعالی هم وی را صاحبنظر در امور شهریِ تهران بزرگ میدانید، دربارۀ مدیریت آقای قالیباف سؤال کردم.
آن دوست محترم از توانایی و مدیریت قابل قبول ایشان یاد کرد."(کانال رسمی سید محمد موسوی خوئینیها، مورخ 3/06/96)
حجت الاسلام سید حسن خمینی نیز در مراسم تجلیل هنرمندان از قالیباف در ایوان شمس گفت: "یکی از رموز توفیق آقای قالیباف همین است که دردها را حس کرده است... اینکه فردی مشکلات را لمس کرده باشد میتواند در حل آنها نیز اقدام لازم را انجام دهد و یکی از رموز توفیق آقای قالیباف دردهایی اند که حس کرده است"
حجتالاسلام دعایی نیز در این مراسم میگوید: " آقای قالیباف حق بزرگی به گردن انقلاب دارد، چرا که ایشان هرجا بوده منشأ اثر بوده و تحول ایجاد کرده است... حضور ایشان در شهرداری تهران همه دغدغهها را برطرف کرد و نشان داد خیلی بهتر و زیباتر میتوان امیدها را شکوفا کرد". ( همان)
آقای علی مطهری- نایب رئیس مجلس- نیز در این مراسم میگوید: " یکی از نکات مهم خدمات دکتر قالیباف آن است که در این دوره 12 ساله، همه دولتها با ایشان مخالف بودند و گاهی کارشکنی میکردند، اما این حجم کار زیاد قابل تقدیر است". (همان)
قطعاً هرچه از فضای غبارآلود سیاسی حاکم بر انتخابات این دوره ریاست جمهوری فاصله بگیریم این گونه نداهای منصفانه دیرهنگام از میان طیف اصلاحطلبان بیشتر به گوش خواهد رسید و دیری نخواهد پایید که این سؤال فراگیر شود که چرا زمانی که با جوسازیهای کاذب، قابلیتهای چنین مدیری لگدمال میشد با سکوت نیروهای منصف در طیف اصلاح طلبان مواجه بودیم.
زمانی این پرسش پررنگتر خواهد شد که نیروهای تنآسای کارگزاران حاکم شده بر مدیریت شهر تهران نتوانند این خدمات را به طور شایستهای ادامه دهند؛ بنابراین حتی اگر حزب کارگزاران به منافع دراز مدت حزبی بیندیشد میبایست به سیاهنماییها پایان دهد و با فهرست کردن خدمات شایسته آقای قالیباف از شهردار جدید ادامه پر قدرت آن را مطالبه کند و الا دیری نخواهد گذشت که از عرش به فرش بازآیند.